بایگانیهای ماهانه: نوامبر 2010
تکامل این قوم…
قبل از اینکه به حسابتان برسند
حسابشان را برسید!
حکم
فرمانده خطاب به سرباز:
اجازه نده کسی اینجا تجمع کنه، قاطع برخورد کن،
اصلا هر کی از حد خودش تجاوز کرد بکشش…
یک ساعت بعد، سرباز روی تپهای از جنازه نشسته
بود و سیگار دود میکرد…
فرمانده خطاب به سرباز:
احمق، گفتم بکش ولی نه اینجوری!
به جنگ محالات میروم
آینهای در برابرم
آینهای پشت سرم
وای خدای من، پشت گوشم را میبینم!
دکمههای مخفی
لبت را روی لبم میگذاری…
کاش جای پاستیل، اسمارتیز میخواستم!
زیر آستانهی درد
بدترین قسمت شکنجه شدن با چشمهای بسته این است
که نمیدانی ضربهی بعدی به کجایت میخورد!
یا حضرت جرجیس
از میان این همه حوا، دلم هوای تو را کرد
و تو از میان این همه شکستنی، هوای دلم…
صدای رنگی
مورچهها از این بالا چقدر کوچک هستند
و کف کفشم از آن پایین چه بزرگ…
تلق…
دشمن فانتزی
ــ بابایی، مرگ بر آمریکا یعنی چی؟
ــ یعنی وقتی که «شب جمعه» بهت میگم
بچه زود بخواب که فردا مدرسهات دیر نشه!
قانون مهربانی
تازه با او آشنا شده بودم،با همان شرم اولیه گفتم:
سوغاتی یادت نره و گرنه جریمش یه بوسه!
خیلی شیطون بود؛ سوغاتی یادش رفت…
ماراتن احمقانه ي اسپرمها
دنیا برای یک جنین دهن باز کرده است؛
او به دنیا میآید، ولی دیگر برای فهمیدن
خیلی دیر شده…
میفهمد که دنیا تنگتر از این حرفهاست!